رویای ابری

0 تعلیق
بعد از ظهر
خوابم  برد
خواب دیدم صبح  هوا ابر بود
اما باران نمی بارید
هوا یا سرد بود یا گرم
هیچ گاه معتدل نبود
خواب دیدم گُم شدم ولی  زود پیدا شدم
دیر زمانی بود که گُم شده بودم
پیدایم کرد و به جایی زیبا برد مرا
خواب دیدم که من بودم و تاخیر بسیار دلچسب استادی خوش تیپ
منتظر شدم و نیامد
چه انتظار شیرینی بود
در خوابم همه  می رقصیدند
حتی گلدان کنار صندلی
در خوابم با اینکه صحبت از شادی و عروسی بود
دوست داشتم گریه کنم
نه از غصه
دلم تحمل آن همه محبت را نداشت
در خواب دیدم که دستی  در کیفی فرو رفت
کتابی بیرون آمد
آنجا بود که دوست اویرتوال او شدم!!!
اگر استاد تا ابد هم تاخیر میکرد
من در سالن منتظر می ماندم
نه به خاطر استاد
....
هر کس که از دور می آمد
سریع نگاه میکردم
و در دلم میگفتم:
خدا کند لِلا نباشد!
انتظار شیرین تر بود از هر ملاقاتی
...
هوا همچنان ابر بود
آفتاب هرگز به ما نگاه نکرد
اما باران نیز نبارید
.....
اکنون که بیدار شدم نیز هوا ابر است
باران نمی بارد
سرد است اما
کاش تا ابد می خوابیدم
 ....

  موسیقی 
ادامه مطلب

ماه بلوند است و شبق

2 تعلیق

امشب ماه خورشید را می ماند ولی امروز خورشید خودش را می مانست
سه جادوگر در بیابان به مکبث گفتند که ملک از آن اوست، ولی باور نکرد
هنوز ماه خورشید را می مانند
و در همان گاه که شکسپیر روایت میکرد
کودکی آنقدر خنداند که گریه کردم
کودکی که تا نیمی از من بیش نبود
امیر حسین نامی


و صدای خاراندن چشمانم
اشک آلود ساخت دیدگان را
و خون افشان شدند کمی بعد

آن گاه ماه خورشید را نمی مانست
روز بود
ولی ما در شب بودیم
ان گاه سالن به نور گلچهرگانی چند منور بود
خاطرۀ خاطر خواهی  بر خاطرِ خطیرمان خطور کرد
خط انداخت بر خاطرم ، خطرناک بود

 و بهترین شاگرد می پائید مرا
ایستاد تا با هم برویم
شاید که با هم بنشینیم
ودر نگاهش بوی تمنا بود
فاصله داشتیم سه صندلی
با لباس استخر بود
چه زود بزرگ شد این شاگرد که میگفت:
«ژاله امروز دیر به خانه می آید»...



و راه گم شد یا ما گم شدیم نمی دانم
مهم اینست که پیداییم الآن گاه که هنوز ماه خورشید را می ماند
 ماه خورشید را می ماند
ولی ظهر نشده و هنوز که خورشید را می ماند در کرانۀ آسمان سرمه ای  ست
و وسط آسمان نیامده


 ماه مانند دلبرک است یا دلبرک به ماه ماند
که گاه گاهی از زیر ابری چند
خاطر خواهی می کند و گاهی غرور
بلوند است
بلوند روشن
و گاهی شبق می شود
شبق تاریک
ماه زیباتر می شود ولی
دوربینی را
که به جان دادمش شارژ
ای دریغا به برم ...


کچل دلبرکی نیز دیدیم به غایت مرد سانان را می مانست
و عکس گرفت با تنی چند از پوشیدگان ما
خوشنود بود

پاستیل نوشی چند اینجا بودند و خواریدند آش را و رشته را با سبزی ها؛، و پاستیل را هم
 و خردسالانشان هم مجتهد بودند؛ جامع الاطراف
 چون خواب را حرام کردند بر من به فتوا
......
و امروز همان قدر که خسرو از نامۀ نبی(ص) متعجب گشت
الیزا  از انشاء من دهشت کرد
 اینگونه بود
به نام خداوند همه بخش و همیشه بخش
  
                  من هر روز عصر به پارک می روم ، ودر پارک عکس میگیرم، درس می خوانم ، ورزش می کنم....


دهشتناک است ؟؟؟
خواستم اسم الله را ذکر کنم تا انشایم مردار نشود
ابتر هم
بتر هم
....
ماه در آسمان می دود
هنوز هم خورشید را می ماند
وسوسکِ سرگین غلطان 
قرص ماه را چون فضولات بره  در مزرع سبز فلک می گرداند
ابرها هم با ماه می دوند؛  برعکس

**********************************************

اشاره: چند وقتی بود که ایام چون برق لامع میگذشتند و حسب حال نمی نوشتیم و میشدند این ایامی چند
امشب که در بحر چرندیات غرق بودیم و ناخدای بی خدا خودمان ، چرندیاتی تسجیل کردیم که عقول از ادراکش عاجزند و نفوس  از فهمش ملول و وعی آن در حوصلۀ هیچ ذوالعقلی نیست مگر کسی که چهل روز در چرنیات غرق باشد و با مهملات مانوس و از عقل و خرد به دور
صعب است که کلمات را قصار بنامیم ، که قصور کردیم در ایجادشان، لیک از آن رو که به زیور بطن و تاویل آراسته اند
کلمات قصارشان گوییم

ادامه مطلب

«پــنـد افــتادگــان»

0 تعلیق


زمین های بلند آب را از خود میرانند

 و گودالها و برکه ها از آن پر شده اشجار و اثمار و ماهی ها میآورند

 و بازسرکشها از افتادگان پند نمیگیرند .

 آنچه دوروئی ها و خودخواهی ها را پست میکند

 صبری است که افتادگان

در مصائب از خود نشان میدهند


 .....
منبع: مولانا شاه مقصود صادق عنقا،
کتاب: Psalm of the Gods
  

ادامه مطلب

لوایح

0 تعلیق


هندوان چون در عشق بت کمالى یابند بر سر خود از خمير کاسۀ بسازند و روغن نفط درو اندازندو اندام
بدان چرب کنند و آتش در دست گيرند و خواهند که در مقابلۀ آن دیدۀ بی بینائی بت بميرند چون شمنان به
تعظیم پرده از پیش جمال بت بردارند ایشان نظر بر آن جمال گمارند و آتش در نفط اندازند و بسير خیال او
عشقها میبازند و خوش میسوزند و میسازند و بزبان حال میگویند:
ای جان شکسته در میان آتش
چون مست شدی تو با خیال معشوق
سرمست درآ و باده عشق بکش
پروانه صفت رقص همی کن سرخوش
آنگه تمام بسوزند و دم نزنند خاکستر ایشان بردارند و از برای شفاء بیمار بکار دارند از آن اثرهای بوالعجب
مشاهده کنند:
از سوزش عشق او اگر آب شوی
از خاک تو مردگان بسی زنده شوند
راحت عاشق از آن بود که معشوق آتش غيرت برافروزد و جان عاشق را در آن آتش بسوزد زیرا که داند که هر
آتش که هست محرق است هرچه بدو دهند بسوزد مگر آتش غيرت که او جز خاشاک مغایرت نسوزد هر که این
معنی بداند در عالم وحدت بار یابد درین معنی عزیزی گفته است:
آتش در زن ز کبریا در کویت
وان روی نکو ز ما بپوش از مویت
تاره نبرد هیچ فضولى سویت
زیرا که بما دریغ باشد رویت

و آنچه شبلی قَدّسَ اللهُّ روحَهُ در مناجات خود گفته: اَللهُّمَ احْشُرنی اَعْمی فَاِنَّکَ اَجَلُّ وَاعْظَمُ عِنْدی مِن اَنْ یَراکَ
عَیْنی سر این معنی است

نکته:
دکتر پورجوادی معتقدند که کتاب لوایح منسوب به عین القضات است و در حقیقت متعلق به عبدالملک ورکانی است در قرن 5..... 
ادامه مطلب
 

طراحی شده توسط اینسایت |تبدیل شده به بلاگر پوسته های بلاگر |بهینه شده برای زبان فارسی مجتبی ستوده