ماه بلوند است و شبق

2 تعلیق

امشب ماه خورشید را می ماند ولی امروز خورشید خودش را می مانست
سه جادوگر در بیابان به مکبث گفتند که ملک از آن اوست، ولی باور نکرد
هنوز ماه خورشید را می مانند
و در همان گاه که شکسپیر روایت میکرد
کودکی آنقدر خنداند که گریه کردم
کودکی که تا نیمی از من بیش نبود
امیر حسین نامی


و صدای خاراندن چشمانم
اشک آلود ساخت دیدگان را
و خون افشان شدند کمی بعد

آن گاه ماه خورشید را نمی مانست
روز بود
ولی ما در شب بودیم
ان گاه سالن به نور گلچهرگانی چند منور بود
خاطرۀ خاطر خواهی  بر خاطرِ خطیرمان خطور کرد
خط انداخت بر خاطرم ، خطرناک بود

 و بهترین شاگرد می پائید مرا
ایستاد تا با هم برویم
شاید که با هم بنشینیم
ودر نگاهش بوی تمنا بود
فاصله داشتیم سه صندلی
با لباس استخر بود
چه زود بزرگ شد این شاگرد که میگفت:
«ژاله امروز دیر به خانه می آید»...



و راه گم شد یا ما گم شدیم نمی دانم
مهم اینست که پیداییم الآن گاه که هنوز ماه خورشید را می ماند
 ماه خورشید را می ماند
ولی ظهر نشده و هنوز که خورشید را می ماند در کرانۀ آسمان سرمه ای  ست
و وسط آسمان نیامده


 ماه مانند دلبرک است یا دلبرک به ماه ماند
که گاه گاهی از زیر ابری چند
خاطر خواهی می کند و گاهی غرور
بلوند است
بلوند روشن
و گاهی شبق می شود
شبق تاریک
ماه زیباتر می شود ولی
دوربینی را
که به جان دادمش شارژ
ای دریغا به برم ...


کچل دلبرکی نیز دیدیم به غایت مرد سانان را می مانست
و عکس گرفت با تنی چند از پوشیدگان ما
خوشنود بود

پاستیل نوشی چند اینجا بودند و خواریدند آش را و رشته را با سبزی ها؛، و پاستیل را هم
 و خردسالانشان هم مجتهد بودند؛ جامع الاطراف
 چون خواب را حرام کردند بر من به فتوا
......
و امروز همان قدر که خسرو از نامۀ نبی(ص) متعجب گشت
الیزا  از انشاء من دهشت کرد
 اینگونه بود
به نام خداوند همه بخش و همیشه بخش
  
                  من هر روز عصر به پارک می روم ، ودر پارک عکس میگیرم، درس می خوانم ، ورزش می کنم....


دهشتناک است ؟؟؟
خواستم اسم الله را ذکر کنم تا انشایم مردار نشود
ابتر هم
بتر هم
....
ماه در آسمان می دود
هنوز هم خورشید را می ماند
وسوسکِ سرگین غلطان 
قرص ماه را چون فضولات بره  در مزرع سبز فلک می گرداند
ابرها هم با ماه می دوند؛  برعکس

**********************************************

اشاره: چند وقتی بود که ایام چون برق لامع میگذشتند و حسب حال نمی نوشتیم و میشدند این ایامی چند
امشب که در بحر چرندیات غرق بودیم و ناخدای بی خدا خودمان ، چرندیاتی تسجیل کردیم که عقول از ادراکش عاجزند و نفوس  از فهمش ملول و وعی آن در حوصلۀ هیچ ذوالعقلی نیست مگر کسی که چهل روز در چرنیات غرق باشد و با مهملات مانوس و از عقل و خرد به دور
صعب است که کلمات را قصار بنامیم ، که قصور کردیم در ایجادشان، لیک از آن رو که به زیور بطن و تاویل آراسته اند
کلمات قصارشان گوییم

ادامه مطلب

«پــنـد افــتادگــان»

0 تعلیق


زمین های بلند آب را از خود میرانند

 و گودالها و برکه ها از آن پر شده اشجار و اثمار و ماهی ها میآورند

 و بازسرکشها از افتادگان پند نمیگیرند .

 آنچه دوروئی ها و خودخواهی ها را پست میکند

 صبری است که افتادگان

در مصائب از خود نشان میدهند


 .....
منبع: مولانا شاه مقصود صادق عنقا،
کتاب: Psalm of the Gods
  

ادامه مطلب
 

طراحی شده توسط اینسایت |تبدیل شده به بلاگر پوسته های بلاگر |بهینه شده برای زبان فارسی مجتبی ستوده